آمدی شاد کنی زندگی غمگین را
به جهانم بدهی مژدۀ فروردین را
قدر یک پلک زدن از تو نمی¬گیرم چشم
تا که ازبر کنم آن چهرۀ سرسنگین را
تشنۀ مستی بنیاد کَنم، بسم الله
از خرابات چه داری؟ بتکان خُرجین را
آسمان زیر پَر توست ولی گهگاهی
گوشۀ چشم بچرخان و ببین پایین را
در دلم درد زیاد است، زیاد است، زیاد
کاش نشتر بزنی این دُمل چرکین را
کوهم اما به فروپاشی خود نزدیکم
تو پناهی بده این خستۀ سنگ¬آجین را!
#سعید_توکلی
#مبانی_جنون
موضوعات مرتبط: شعر
برچسبها: غزل شعر سعیدتوکلی
.
.
دلای ما رو داغون می کنن یار
پریشونِ پریشون می کنن یار
تحمل کن، تحمل کن، تحمل
دارن کافر مسلمون می کنن یار
.
.
.
سعید توکلی
موضوعات مرتبط: شعر
غرور از همه جا رانده ! بشکنم یا نه ؟!
توان مختصری مانده در تنم یا نه ؟!
به رغم این همه سختی، دچار زندگی ام
قبول می کنی از سنگ و آهنم یا نه ؟!
نگاه می کنم و زار زار می گریم
سپس از آینه می پرسم این منم ؟ یا نه ؟!
درون پیرهنم ذرّه ذرّه می پوسم
بگو به زعم تو خوب است مدفنم یا نه ؟!
شبیه کشورم از هر کسی ضرر دیدم
تمام می شود اینگونه دیدنم یا نه ؟!
غزل/سعید توکلی
موضوعات مرتبط: شعر
غزل:
درخت ها چه قدر از زمانه بی خبرند
از اینکه بی برو برگرد طعمه ی تبرند
به میهمانی خون می روند صف در صف
اگرچه در هوس روزگار سبزترند
هنوز دفتری از عشق های ممنوعند...
هنوز خانه ی گنجشک های دربه درند !
هنوز منتظر روزهای پربارند
هنوز ملتمس ابرهای درگذرند
.
.
.
موضوعات مرتبط: شعر
تنها شده ام
چون سربازی مجروح, در مرز دشمن
که همسنگرانش گمان می کنند
مرده است !
.
.
.
موضوعات مرتبط: شعر
سلام و تبریک سال نو
الهی و ربی ! من لی غیرک...
به زعم اینکه عزیز و شریف خواهد شد
بهار آمده اما سخیف خواهد شد !
...
میان دود و دم و بوقْ بوق ِ ماشین ها
کهیر خواهد زد یا کثیف خواهد شد !
بدون دغدغه نه ماه، خورده، خوابیده
کمی که بگذرد از نو نحیف خواهد شد !
به دست خالی مردم نگاه خواهد کرد
از اینکه آمده خوار و خفیف خواهد شد !!
خدای قادر ! از قول من بگو به بهار
از این به بعد حضورش ضعیف خواهد شد !
موضوعات مرتبط: شعر
دست در دست تو،صبح جمعه، آبان هم که هست
زندگی چیزی به جز این نیست، باران هم که هست !
... در میان هاله ای از دود و مه گم می شویم
باد سرد و خلوت مرموز زنجان هم که هست !
گریه ام می گیرد و پاییز همدرد من است
از قضا امروز وقت برگ ریزان هم که هست
درد دل کن اندکی با من که هم بغض توام
چند ساعت فرصت و درد فراوان هم که هست
ما فقط تکرار تاریخیم در سالی جدید
شاعری دیوانه و زلف پریشان هم که هست
قهوه خانه پیش تو حسن ختام کاملی ست
لحظه ای بنشین کنارم، چای و قلیان هم که هست !
چای و قلیان، چند شعر از منزوی، حسّی غریب
زندگی چیزی به جز این نیست، باران هم که هست !
از مجموعه ی جدید (زیر چاپ)
و:
تو معصومی مثه خواب یه کودک
میای خونه می پیچه عطر میخک
موهات و که می ریزی روی شونه
سراسیمه میگم یلدا مبارک !!!
موضوعات مرتبط: شعر
هر چند سد معبر بادند خانه ها
تمثیل گور هاي گشادند خانه ها
سنگين و سر به زير، نه رفتي نه آمدي
از دور واضح است كسادند خانه ها
اينجا كه شهر حاصل سيمان و آهن است
فرصت به يك درخت ندادند خانه ها !
كاري براي خلق نكردند و سالها
هي دست روي دست نهادند خانه ها
گشتيم و هيچ گوشه ي امني نيافتيم
اينروزها، اگرچه زيادند خانه ها !
موضوعات مرتبط: شعر
نگاهت سبزه لبهات ماهی مست
تو قلبت سیب و سنجد توامان هست
برای عید چیزی کم نداریم
خبر داری دل من سیر و سرکه ست
"خدایا سپاسگزارم که سال نود تمام شد "
موضوعات مرتبط: شعر
۱:سلام
حال به روز کردن و جواب دادن نداشتم و ندارم اما این خبر انقدر خوشحالم کرد که حیفم اومد حس و حالم و نگم.تقریبن هیچوقت حتا وقتی استرالیا رو زدیم و رفتیم جام جهانی انقدر احساس غرور و افتخار نداشتم.این روزها انقدر به وطنم فکر کردم که دیگه رمقی برام نمونده. مگه میشه سرزمینی انقدر فرهنگ و هنر درش ریشه داشته باشه. جایزه هایی که اصغر فرهادی درو کرد فقط بخش کوچکی از حق طبیعیه ماست که باید زودتر بهش می رسیدیم وحالا رسیدیم . از اون سه شنبه ای که با محمد و سمیرا در سینما بهمن زنجان این فیلم و دیدم مطمئن بودیم که این فیلم می درخشه و درخشید و من به خاطر اسکار خوشحال نیستم بلکه به خاطر ایرانی بودنم خوشحالم. از اصغر فرهادی عزیز سپاسگزارم برای این حالی که دارم و برای حرف هایی که در اسکار با کمال افتخار زد.

غرور از همه جا رانده ! بشکنم یا نه ؟
توان مختصری مانده در تنم یا نه ؟
به رغم اینهمه سختی دچار زندگیم
قبول می کنی از سنگ و آهنم یا نه ؟!
نگاه می کنم و زار زار می گریم
سپس از آینه می پرسم این منم یا نه !!؟
درون پیرهنم ذره ذره می پوسم
بگو به زعم تو خوب است مدفنم یا نه !؟
شبیه کشورم از هر کسی ضرر دیدم
تمام می شود اینگونه دیدنم یا نه !؟
موضوعات مرتبط: شعر
نه سیری دستت و بسته نه پیری
می چرخی حال ماها رو بگیری
چقد خون به دلم کردی زمونه
الهی مثل قذافی بمیری
موضوعات مرتبط: شعر
۱:سلام
۲:دنبال پدرم گشتم تا روز مرد و بهش تبریک بگم ولی پیداش نکردم.
۳: " غصه خوردن برای مرد ننگ است" حضرت علی(ع)
هنوز می شکند لحظه لحظه از خبرت
کسی که پیش تو بود و گلی نزد به سرت
دل تو وارث اندوه خاندانت بود
به من رسید به هر حال ارث مختصرت !
ندیدی و نشنیدی که در زمانه ی گرگ
چگونه از نفس افتاد پاره ی جگرت !
به سفره ی دل من می رسی و می بینی
که تازه تر شده هر لحظه داغ تازه ترت
هنوز خسته ام از زندگی مرا دریاب
اگر به خواب من افتاد باز هم گذرت
شبیه بادکنک از درون تهی شده ام
ببین پدر چه قدر زود پیر شد پسرت !
موضوعات مرتبط: شعر
۱:سلام
2:ممنون از همه عزيزاني كه به ما اين چند وقت كمك كردن. قرار بود اسمشون و بزنم كه الان مي بينم خيلي زياده.
3: از آقاي محمد رضا عبدالملكيان،محمد علي بهمني و بر و بچه هاي دفتر شعر جوان ممنونم كه اومدن و خجالت دادن.
اي خسته تر از باد و سر افرازتر از دار !
دلشوره ي شيرين همين نسل گرفتار !
پوشيده ترين راز در آيينه ي ذرات !
محجوبترين دغدغه در عصر ولنگار !
سر سلسله ي معترض مردم سر كش !
آرامش بي سابقه ي مردم دين دار !
ماييم، همين پوچ تر از پوچ تر از پوچ
ماييم، همين سايه ي افتاده به ديوار !
هر لحظه و هر ساعت و هر هفته و هر سال
ما فكر تو هستيم و تو انگار نه انگار !
داغ دل ما را نخريدي به پشيزي
محبوب اولولامر كمي دست نگهدار !
اينبار خودت بنده نوازي بكن اي عشق !
مگذار بيفتيم به تكرار به تكرار...
موضوعات مرتبط: شعر
۱:سلام
۲:اگه نتونستم جواب بعضی از کامنتا رو بدم به خاطر اینه که سرم شلوغه به خدا.
۳: وقتی زندگی به سر بالایی میرسه پایین نمیاد که نمیاد/البته کسایی رو از زندگی آدم
اخراج می کنه و شاید پر نشه هیچ وقت/ هیچ وقت.
۴: انقد خسته م که می تونم همه ی عمرم بخوابم.
۵:این روزا رد میشه.
۶:

امروز سر رسیده و فردا نیامده
خورشید بخت ماست که بالا نیامده !
دنبال سرنوشت خود از بس دویده ام
حتا هنوز هم نفسم جا نیامده !
احساس می کنم پدرم راست گفته بود
آسودگی به طایفه ی ما نیامده !
در انتظار روز خوشی مانده ام ولی
هر بار یا نیامده و یا نیامده !
رو به غروب پیش خودم فکر می کنم
خوشبخت کودکی که به دنیا نیامده !!
موضوعات مرتبط: شعر
تولدت مبارک سمیرا
نذار قلبم دوباره زیر و رو شه
به جرم ِ عاشقی بی آبرو شه
برام هر روز ِ هفته نامه بنویس
روی پاکت بزن خونه به دوشه !
کسی حس هماوایی نداره
دلم میلی به تنهایی نداره
به جز چشمت که یک فصل ِ جدیده
جهان فصل تماشایی نداره !
دخیله دستاته دستای سردم
نکن با خاطر آشفته طردم
گلم فرصت بده محض ِ تبرک
یه روز حاجی بشم دورت بگردم!
موضوعات مرتبط: شعر
زل زد به چشمم، چشمش شرر داشت
آتش گرفتم، آهش اثر داشت !
دستی به من زد از جا پریدم
گفتم دلم ریخت، شستش خبر داشت !
نا آشنا بود هول و ولا بود
شاید کسی را زیر نظر داشت !
حرفی نمی زد،چیزی نمی گفت
یا عین شر بود یا فکر شر داشت !
آمد از این سو، از آن طرف رفت
آیینه ی من یک جفت در داشت !
موضوعات مرتبط: شعر
با لبخند به همسرم سمیرا قطب:
کاش از راه ناگهان برسی ناگهان شهر را تکان بدهی
بین این مردمی که منتظرند من وامانده را نشان بدهی !
تو قلمکاری خداوندی ، سوژه ی ناب هر هنرمندی
مطمئن باش بی همانندی ،سالها هم که امتحان بدهی!
من به لبخندی از تو خرسندم ،من به لبخندی از تو دلشادم
به کسی بر نمی خورد بانو لحظه ای روی خوش نشان بدهی!
حاضرم بی هراس جان بدهم، عاشقت باشم و زیان بدهم
پیش چشمت خودی نشان بدهم، تو اگر اندکی زمان بدهی !
هر چه هستی برای من خوبی ،بی نظیری ،کمال مطلوبی
از سر لطف و دوستی بد نیست فرصتی هم به دیگران بدهی !
هیچکس آنچنان که می باید سر پناه دل یتیمم نیست
تو مگر مادرانه سر برسی گوشه ی چادرت امان بدهی !
مثل گنجشک های بی مادر کلمات گرسنه ام چندی ست
روزه دارند تا تو برگردی به غزل ها تو آب و نان بدهی !
موضوعات مرتبط: شعر

(با احترامات فائقه به غزل علی اکبر (ع) جناب مهدی جهاندار)
روضه خوان دم گرفته بود آنشب
همه را غم گرفته بود آنشب
گفت: باید به کربلا برویم
تکه تکه ، جدا جدا برویم
پیکری که جدا جدا باشد
بلکه با درد آشنا باشد
بعد از آن واژه های دفتر سوخت
روضه خوان روضه خواند و منبر سوخت !
روضه خوان دست زد به پیشانی
گفت آه از چنین مسلمانی !
موضوعات مرتبط: شعر
ادامه مطلب
نوبت رسیده است به دوران تازه ای
وقت است سر بر آورد انسان تازه ای
دیگر به هیچ معجزه ای دل نمی دهیم
شاید رسیده ایم به ایمان تازه ای؟!
با حسرت تنفس یک دم هوای پاک
احداث می کنیم خیابان تازه ای !
وقتی که عقل مالک عصر تجدد است
دیگر نیاز نیست به عصیان تازه ای!
در چارچوب تبصره های هزار بند
منصوب می شویم به عنوان تازه ای
باید که عشق گوشه ی چشمی به ما کند
یا در وجودمان بدمد جان تازه ای !
ای کاش باز سرخی لبهای دیگری...
ای کاش باز زلف پریشان تازه ای ...
موضوعات مرتبط: شعر

سميراي عزيزم سلام
روزگار تاسش را توي مشتش چرخاند و وقتي رها كرد كه من و تو كنار هم بوديم ، يعني بازي روزگار خواسته بود كه كنار هم باشيم، ما براي اين بازي انتخاب شده بوديم، قبل از اينكه نظر قطعيمان را بدهيم.
از اول بهار لباس يقه اسكي زرشكي ام را پوشيده بودم و توي كوچه دنبال چشمي مي گشتم كه از پشت شيشه مرا ببيند و گمان كند من همانم كه بايد. تو ديدي ، تو مرا ديدي و لباس يقه اسكي ام را در تنم پسنديدي، اما نه اول بهار! حالا كه خوب فكر مي كنم آخر بهار نه تنها چيزي كم ندارد بلكه به هزار سيصد و شصت و پنج سال ارجحيت دارد. چرا نداشته باشد؟! براي مني كه در ذهنم زندگي نمايشي ست كه نقش اولش را تو بازي مي كني.
گمان نمي كردم روزي برسد كه ناتواني ام براي تو رو شود، حالا شد. در واقع من نمي توانم فارغ از جريان بازي باشم. وگرنه من اينجا چه مي كردم بي تو. اينجا كه يقينا براي كسي آن پسر يقه اسكي پوشي نيستم كه بايد باشم، و حتي قلمم را هم به نام نا مباركشان آلوده نكرده ام تا به حال ، خدا را شكر . اما تو نيستي چرا؟
كجاي نمايش سر جاي خودش نيست كه من دل دل مي كنم براي دمي و نفسي با تو بودن و تو مغرورانه به تماشا ايستاده اي؟ آن هم آخر بهار . اصلا بگذار اين نمايشنامه را از آخر بخوانم ، تا تو بيفتي درست اول بهار، تازه تو به اول بهار خيلي مي آيي. بهار هم با تو پسنديده تر است.
امشب از مادر اجازه گرفتم كه قلكم را براي كادوي تولدت به تو بدهم، خودم به خوش سليقه اي تو نيستم. بشكن و هر چه دلت خواست براي خودت بخر، مي گفتي قرض هايت را كه بدهي لباس و ماشين مي خري و به مسافرت ميروي. برو ، تازه سعي كن بهترين هتل ها اقامت كني و بهترين غذاها را بخوري، قول مي دهم نگرانت نباشم تا وقتي بر مي گردي. شايد سال بعد بهتر از اين هم باشد.
قربانت، سعيد تو
آيينه اي گذاشته اي در برابرم
تا خويش را دوباره به خاطر بياورم !
بي شبهه تو عميق ترين رود ممكني
من نيز مثل تكه ي چوبي شناورم
در بين چشم شور حسودان تيز بين
نام تو را چگونه به كاغذ بياورم ؟
بانو مرا هميشه نمك گير مي كني
اي بوسه ات حلال تر از شير مادرم !
رو راست باش حرف دلت را به من بگو
من سال هاست منتظر حرف آخرم
مهر تو را نشد بخرم ، مرگ بر دلم
نام تو را نشد ببرم ، خاك بر سرم !
موضوعات مرتبط: شعر
۱:سلام
۲:عید مبارک. سال پیش کسانی نبودند که امسال هستند> قدمشان میمون.
۳: کتاب اولم با عنوان (( اگر پرنده ام)) بعد از یک سال و دو ماه چاپ شد. این کتاب توسط نشر فصل پنجم و با حمایت وزارت ارشاد چاپ شده است. کلی از کلماتش برای کسب مجوز دستکاری شد که ناگزیر بودم. مثلا ردی از بوسه در کتاب نمی بینید. از شاعر عزیز آقای پرویز بیگی ممنونم که کار های چاپ را به عهده گرفت.

۴: اگر می توانید از این کلمه ها جمله بسازید: ماشین-جاده-عید-روبوسی-مامون-رقص چوب و کمربند- کوه بوجه- ۱۳بدر.
موضوعات مرتبط: شعر
۱: سلام
۲:
زندگي! آزرده ام آزرده ام آزرده ام
دست بردار از سرم من غنچه اي پژمرده ام
كاش مي شد كه بدانم چيستم يا كيستم
دل به يغما داده ام يا دل به يغما برده ام
فكر كن من با كدامين زخم ها زيباترم
خنجري بر سينه ام يا خنجري بر گرده ام؟
كوچه ها سردند و دلگيرند و من ترسيده ام
كوچه ها سردند و دلگيرند و من افسرده ام
كي به آن خوشبختي موعود دستم مي رسد
مي رسي روزي و مي بيني كه ديگر مرده ام
موضوعات مرتبط: شعر

۱: سلام
۲:
چشمی که گذر کرده فقط یک نظر از من
تصویر ندیده ست غم انگیز تر از من
متروکترین قلعه ی این دشت و دیارم
انگار کسی هیچ ندارد خبر از من
*
من وسوسه انگیزترین سیبم و افسوس
تو می گذری تا که نبینی اثر از من
رد می شوی و پشت سرت ذرّه به ذرّه
کم می کند انگار تو را یکنفر از من
*
گنجشکی از آغوش گلی پر زد و گم شد
تقدیر چنین بود که تو بی خبر از من...
موضوعات مرتبط: شعر


